part 4

ویو جونکوک :
دکتر :منتقلش کنید ای سی یو
سویون رو بردن ای سی یو و نذاشتن من وار بشم، انگار دنیا رو سرم خراب شده بود ، گوشیم به صدا در امدم مامانم بود وای یادم رفت بگم سویون رو اوردم بیمارستان الان چطوری بهشون بگم، وصل کردم ،
جونکوک :الو مامان؟
مامان جونکوک: پسرم سلام تو سویون کجایید؟
جونکوک : خب راستش چطوری بگم سویون حالش بد شد الانم بیمارستانه .
مامان جونکوک :چی کدوم بیمارستان؟
ادرس بیمارستان رو دادم و بعد قطع کردم ،نشستم روی صندلی و سرمو بین دستام گرفته بودم اخه چرا ، همش تقصیر منه نگرانی وجودم رو فرا گرفته بود بدنم داشت میلرزید .
بعد ۵ مین مامان و بابا امدن خودمو جمع کردم ،
مامان جونکوک:سویون کجاست؟
جونکوک :بردنش بخش ای سی یو اما نگران نباش خیلی سریع خوب میشه.
ویو نویسنده :
(۲۰ دقیقه بعد)
دکتر امد پیش خانواده جئون و گفت دخترتون حالش خوبه و الان تو بخشه میتونید ببینیدش تا الان هم فک کنم به هوش امده باشه، اینو گفت و اونا رو به اتاق راهنمایی کرد و بعد خود دکتر رفت . جونکوک در رو باز کرد اما چی شد چرا خبری از سویون نیست چرا اتاق پر از خونه ؟
مامان جونکوک :ایینجاا یه یادداشت هست .
جونکوک سریع خودشو به مامانش رسوند و یادداشت رو گرفت ولی تا چشمش به کاغذ افتاد عصبانیت وجودش رو فرا گرفت. جمله توی سرش اکو میشد"اگه دخترتون رو زنده میخواین کاری نکنید که باعث پشیمونیت بشه"
جونکوک : عوضی پیدات میکنم(عصبی و اروم )
اینو گفت و از اتاق بیرون رفت ، دنبال دکتری که مسئول سویون بود گشت اما انگار اب شده بود رفته بود توی زمین ...
ویو پارک جیمین:
(فلش بک به ۳ ساعت پیش )
جیمین : خب الان وقت انتقامه دختره رو هر چه زود تر برام بیارید
_________________________________________

بابت تاخیر متاسفم
دیدگاه ها (۸)

part 5

part 6

part 3

part 2

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

part 9

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط